صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶۶

مگر قسمت مرا زان تیغ زخمی تازه می‌گردد؟

که زخم کهنه‌ام بی‌بخیه از خمیازه می‌گردد

بساط پرتو خورشید و مه برچیده خواهد شد

به این دستور اگر حسن تو بی‌اندازه می‌گردد

مکن از ماندگی اندیشه، پا مردانه در ره نه

که از صدق طلب سنگ نشان جمازه می‌گردد

ز جمعیت پریشان می‌شوم، سی‌پاره را مانم

ز هم پاشیدن صحبت مرا شیرازه می‌گردد

مکن زنهار دور از آستان خویش صائب را

که از بلبل گلستان صاحب آوازه می‌گردد