به احسان خانه از سیل حوادث رسته میگردد
در بیخیر در اندک زمانی بسته میگردد
تو از کوتاهبینی میکنی اندیشه روزی
وگرنه آسیای آسمان پیوسته میگردد
مشو در هم ز سختیهای دوران چون سبکمغزان
که سنگ آخر نصیب پستهلب بسته میگردد
مکن دل را به رنگ و بو پریشان چون هوسناکان
که از گردآوری برگ خزان گلدسته میگردد
منه پیش ره ارباب حاجت چوب ای غافل
که از دربان در ارباب دولت بسته میگردد
تو میسازی ز غفلت گرم جای خود، نمیبینی
که چرخ از کهکشان اینجا میان بربسته میگردد
به تسبیح ریای زاهدان از ره مرو صائب
که چندین دام مکر اینجا عنان بگسسته میگردد