صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰۹

گر ز ریحان خواب بیدردان به سامان می شود

خواب من آشفته زان خط چو ریحان می شود؟

از اطاعت عاقبت محمود می گردد ایاز

قامت خم خاتم دست سلیمان می شود

حسن چون بی شرم شد زنهار گرد او مگرد

بوی خون می آید از تیغی که عریان می شود

پرده داری می کند از سوختن پروانه را

شمع اگر در جامه فانوس پنهان می شود

در زمین پاک ریزد دانه دهقان امید

سینه بی آرزو آخر گلستان می شود

نیست چون گرداب بهردانه گردیدن مرا

آسیای من به آب خشک گردان می شود

سرو از شرم قدت در دود آه قمریان

چون الف در مد بسم الله پنهان می شود

از دل بی مدعا صائب فلک داغ من است

تخم چون سوزد غنی از ابر احسان می شود