جان بیمغزان به خاک تیره واصل میشود
کاروان کف بیابان مرگ ساحل میشود
میشود تن، روح تنپرور به اندک فرصتی
قطره ناصاف آخر مهره گل میشود
جسم هر کس را فلک چون رشته پیچ و تاب داد
عاقبت شیرازه جمعیت دل میشود
جامه فتح است آگاهی درین وحشتسرا
غوطه در خون میزند صیدی که غافل میشود
زیر با منت از بدخویی خلقم که موج
واصل دریا ز دست رد ساحل میشود
دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
موم چون با رشته سازد شمع محفل میشود
شبنم از روشن روانی محو شد در آفتاب
هرکه صائب صاف گردد زود واصل میشود