محنت امروز، فردا جمله راحت میشود
اشک خونین آب صحرای قیامت میشود
تلخی بیداری شبهای این محنتسرا
در شبستان لحد خواب فراغت میشود
در لباس آب کوثر میکند جولان سرشک
آههای سرد سرو باغ جنت میشود
ناامید از آه سرد و ناله سوزان مباش
کاین بخار و دود آخر ابر رحمت میشود
دست هرکس را که میگیری درین آشوبگاه
بر چراغ زندگی دست حمایت میشود
تا پریشان است دل در شهر بند کثرتی
خویش را هرگاه سازی جمع، وحدت میشود
پیش اهل دل ندارد فوت مطلبی ماتمی
بیشتر از فوت وقت اینجا مصیبت میشود
عشق را سنگ ملامت میشود سنگ فسان
عقل خام است آن که دلسرد از نصیحت میشود
میکند بیهودهگویی خانه دل را سیاه
چون نفس در سینه دزدی نور حکمت میشود
هرکسی را حد خود باشد حصار عافیت
جغد در ویرانه از اهل سعادت میشود
گوشهگیری را بلایی همچو شهرت در قفاست
چاره این درد بیدرمان به صحبت میشود
میشود شیرین به مهلت آب دریا در صدف
میگساری مایه اشک ندامت میشود
هر سرایی را چراغی هست صائب در جهان
خانه دل روشن از نور عبادت میشود