عیب پاکان زود بر مردم هویدا میشود
در میان شیر خالص موی رسوا میشود
زشت در سلک نکویان مینماید زشتتر
پای طاوس از پر طاوس رسوا میشود
میکند خلق بزرگان در هواخواهان اثر
ابرها مظلم ز روی تلخ دریا میشود
دل چو بیغم شد نمیگردد به درمان دردمند
گل نگردد غنچه نشکفته چون وامیشود
حرص را شیر برومندی بود موی سفید
قد دوتا چون شد، غم روزی دو بالا میشود
هرکه چون شبنم درین گلزار خود را جمع کرد
همسفر با آفتاب عالمآرا میشود
نقش شیرین کوهکن را ساخت از دعوی خموش
لاف بیکارست هرجا کار گویا میشود
بادههای تلخ میگردد به فرصت خوشگوار
ذوق کار عشق آخر کارفرما میشود
نیست ممکن برنگرداند ورق عشق غیور
عاقبت یوسف خریدار زلیخا میشود
میخلد چون تیر زهرآلود در دل سالها
هر نگه کز چشم ما خرج تماشا میشود
نقد اوقاتی که میداری ز کار حق دریغ
چون زر ممسک به کوری خرج دنیا میشود
میزنم از بیم جان بر کوچه بیگانگی
آشنایی چون مرا از دور پیدا میشود!
نیست صائب عشق را اندیشه از زخم زبان
آتش ما از خس و خاشاک رعنا میشود