هر سبکمغزی که غافل شد ز دل باطل شود
کاه چون بیدانه گردد خرجِ آب و گِل شود
از غبارِ جسم پروا نیست سالک را که سیل
از گرانسنگی به دریا زودتر واصل شود
۳
میبرد از دیدنِ هر ذره فیضِ آفتاب
دیدهٔ هرکس که روشن از فروغِ دل شود
موش با جاروب در سوراخ نتوانست رفت
خواجه با چندین علایق چون به حق واصل شود؟
در بیابان سهل باشد چشمپوشیدن ز خضر
وای بر آن کس که از یادِ خدا غافل شود
۶
لعل گردد سنگ اگر از انقلابِ روزگار
نیست ممکن هر که مجنون شد دگر عاقل شود
میکِشد هرکس که آهی، ما پریشان می شویم
بیدِ مجنون از نسیمی هر طرف مایل شود
جان ز قربِ جسم در رفتن گرانی میکند
هر که با کاهل رفیقِ راه شد کاهل شود
۹
جبههٔ واکردهبر محتاجِ ابرِ رحمت است
چینِ ابرو آیهٔ نومیدیِ سایل شود
مدِّ آهی میکند زیر و زبر افلاک را
آنچنان کز خطکشیدن صفحهای باطل شود
مشتِ خاکی چون شود سیلاب را مانع ز بحر؟
دیدهٔ ما را کجا دیوار و در حایل شود؟
۱۲
در زوالِ خویش دارد سعی همچون آفتاب
هرکه از پستی به معراجِ شرف مایل شود
از تراشیدن نگردد صاف روی نوخطان
ریشهٔ جوهر به آبِ تیغ کی زایل شود؟
نیست در یکتاییِ حق هیچکس را اشتباه
در نماز و تر ممکن نیست شک داخل شود
۱۵
داغ چون شد کهنه بر خاطر گرانی میکند
شمع چون خاموش گردد بار بر محفل شود
سیل را هر موجهٔ دریا عنانِ دیگرست
رهنوردِ شوق کی آسوده در منزل شود؟
دست از تعمیر تن بردار در پیرانهسر
راست نتوان ساختن دیوار چون مایل شود
دیدهٔ پوشیده را صائب گشاد از حیرت است
بر خطِ تسلیم سر نِهْ، کار چون مشکل شود