خط غزال چشم را آهوی مشکین میکند
چهرههای ساده را بتخانه چین میکند
در گلستانی که چشم بلبلان بیدار نیست
پای خوابآلود کار دست گلچین میکند
نیست یک ساعت هوس را تاب خودداری فزون
این ستمگر آفرین را زود نفرین میکند
گر کند در دادن تشریف، شیرین کوتهی
تیشه را از خون خود فرهاد رنگین میکند
میتوان دیدن ز کشتی اضطراب بحر را
حسن طوفان بیشتر در خانه زین میکند
شکوه کردن از حیات تلخ، کافر نعمتی است
خواب را شیرینی افسانه سنگین میکند
سینه شیرین کلامان در غبار غم خوش است
طوطیان را صافی آیینه خودبین میکند
میکشد در خاکدان جسم، خواری جان پاک
باده تا در خم بود از خشت بالین میکند
این نگاه آشنارویی که من دیدم از او
زود صائب خلق را بیگانه از دین میکند