خصم غالب را زبون صبر و تحمل میکند
از تواضع سیل را مغلوب خود پل میکند
از ترحم حسن جولان مینماید در نقاب
ساقی از بیظرفی ما آب در مل میکند
با خودآرایان به سر بردن جنون میآورد
طرّه دستار اینجا ناز کاکل میکند
نیست حسن و عشق اگر یکرنگ با هم، از چه رو
خنده گل رخنه در منقار بلبل میکند؟
رتبه افتادگی از کیمیا بالاترست
قطره ناچیز را گوهر تنزل میکند
خردهای چون غنچه هرکس را که باشد در گره
زیر چندین پرده از رخسار او گل میکند
میخورد رزق حلال، آن کس که در ملک وجود
کسب خود را پرده روی توکل میکند
از دل پرخون بود گفتار دردآلود من
در بساط شیشه تا می هست قلقل میکند
قامت خم بیش میسازد شتاب عمر را
سیل را پا در رکاب سرعت این پل میکند
حسن صائب رام میگردد ز استغنای عشق
چاره این صید وحشی را تغافل میکند