تشنه جانان را کجا سیراب ساغر میکند؟
ریگ در یک آب خوردن بحر را بر میکند
شمع ما تا سیلی دست حمایت خورده است
میفشاند اشک گرم و یاد صرصر میکند
شکوه را در دل مکن پنهان که این آتشعنان
بیضه فولاد را همچشم مجمر میکند
زاهدان را ترک دنیا نیست از آزادگی
سکه از بهر روایی پشت بر زر میکند
در بزرگان هیچ عیبی نیست چون نقصان حلم
سنگ کم میزان دولت را سبکسر میکند
سد راه قرب یزدان است اوج اعتبار
پشت بر محراب واعظ بهر منبر میکند
در حریم حسن گستاخ است چشم پاک بین
شبنم از دامان گل بالین و بستر میکند
بوته خاری است در چشم خداجویان بهشت
کی علاج تشنه دیدار، کوثر میکند؟
میکند آخر ز راه تنگچشمی لاغرش
رشته را فربه در اول گرچه گوهر میکند
سایه دستی به هرکس قهرمان عشق داد
بستر و بالین ز آتش چون سمندر میکند
دام و دد را چون سلیمان کرد مجنون رام خویش
چون بلند افتاد سودا کار افسر میکند
ترک دنیا کن که در بحر پر آشوب جهان
دست شستن کار بازوی شناور میکند
میفشاند بر مراد هردو عالم آستین
بینیازی هرکه را صائب توانگر میکند