از سر خاک شهیدان سبزه گلگون میدمد
چون نباشد لالهگون تیغی که از خون میدمد؟
سرکشی در آب و خاک مردم افتاده نیست
در زمین خاکساری دانه وارون میدمد
گر پریشان اختلاطی نیست لازم حسن را
هر سحرگه آفتاب از مشرقی چون میدمد؟
کوهکن هر کاسهٔ خونی که خورد از دست رشک
از مزارش در لباس لاله بیرون میدمد
ره ندارد جلوه آزادگی در کوی عشق
سرو اگر کارند اینجا بید مجنون میدمد
خاکدان دهر را طوفان اگر آبی دهد
تا به دامان جزا از خاک، قارون میدمد
داغ مجنون بیابان گرد دارد بر جگر
لالهای کز سینه صحرا و هامون میدمد
نیست بیحسن ادا یک نقطه صائب شعر من
از زمین پاک من هر دانه موزون میدمد