صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۷۵

تا عبیر افشانی زلف ترا نظاره کرد

نکهت پیراهن یوسف گریبان پاره کرد

نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستیم

طفل ما مشق جنون بر تخته گهواره کرد

زخم من چون ماه نو تا گوشه ابرو نمود

تیغ چون دیوانگان زنجیر جوهر پاره کرد

همچو شبنم غوطه در سرچشمه خورشید زد

در عرق هر کس گل روی ترا نظاره کرد

کار ما اکنون به لطف بی گمانت بسته است

کآنچه می بایست کردن، سعی ما یکباره کرد

هیچ کافر را الهی کودک بدخو مباد!

چاره جوییهای دل صائب مرا بیچاره کرد