صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۲

آن روی لاله رنگ مرا در نقاب سوخت

در پرده سحاب مرا آفتاب سوخت

پروانه را نسوخت ز فانوس اگر چه شمع

رویش مرا به پرده شرم و حجاب سوخت

خاکستری است گریه آتش عنان من

در پرده های دیده من بس که خواب سوخت

شد زرد خط سبز ازان روی آتشین

چون سبزه ضعیف که در آفتاب سوخت

هر چند عاجزیم حذر کن ز اشک ما

کز گریه داغ بر دل آتش کباب سوخت

نگذاشت آب در جگرم آه آتشین

در برگ گل ز تندی آتش گلاب سوخت

چون زلف، راه عشق سیاهی کند ز دور

از بس نفس درین ره پر پیچ و تاب سوخت

فیضی نبردم از می گلرنگ نوبهار

چون لاله در پیاله من این شراب سوخت

سنگین فتاده خواب تو، ورنه فغان من

در چشم نرم مخمل بیدرد خواب سوخت

از مرحمت به مرهم کافور غوطه داد

صائب اگر کتان مرا ماهتاب سوخت