صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸۸

بند در بند قبا بافتن مژگان چیست؟

گر درین خانه کسی نیست پس این دربان چیست؟

خم چوگان محبت سر منصور رباست

گوی خورشید درین معرکه سرگردان چیست؟

غنچه باغ حیا سر به گریبان خندد

صبح این بوم ندانسته لب خندان چیست

حبس و زندان ابد لازمه تقصیرست

بی گنه، یوسف جان این همه در زندان چیست؟

از بهای گهر خویش صدف بیخبرست

تو چه دانی که بهای گهر دندان چیست

شمع برهان ز پی کوردلان ریخته اند

گر نه کورست دلت، پس طلب برهان چیست؟

می توان چاره درمان به تغافل کردن

درد اگر سرکشد از صحبت ما، درمان چیست؟

طوطی خامه صائب چو شود گرم سخن

بلبل مست چه و مطرب خوش الحان چیست؟