دارند اگر سررشتهای در کف به ظاهر چنگها
در پنجه مطرب بود سررشته آهنگها
از من مدان چون باغ اگر هردم به رنگی میشوم
بیرنگی او میزند بر آب زینسان رنگها
۳
موسی چه غم دارد اگر صد کوه طور از جا رود؟
سودا نمیپرد ز سر از حمله این سنگها
از سادهلوحی میشوم هر گام محو لالهای
با آن که دور افتادهام از کاروان فرسنگها
روزی که از می جام را میکردم جم روشنگری
در زنگ صائب غوطه زد آیینه فرهنگها