ای دل به صبر کوش که هر چیز بگذرد
زین حبس هم مرنج که این نیز بگذرد
فرهاد گو به تلخی غم صبر کن که زود
شیرینی تعیُّشِ پرویز بگذرد
دوران رادمردی و آزادگی گذشت
وین دورهٔ سیاه بلاخیز بگذرد
مردانه پای دار بر اَحداث روزگار
کاین روزگار زنصفت حیز بگذرد
ما و تو نیستیم و به خاک مزار ما
بسیار این نسیم فرحبیز بگذرد
این است پند من که ز خوب و بد جهان
نه غرّه شو، نه رنجه؛ که هر چیز بگذرد
صبح نشاط خندد و آید «بهار» عیش
وین شام شوم و عصر غمانگیز بگذرد