تن زنده والا به ورزندگی است
که ورزندگی مایهٔ زندگی است
به ورزش گرای و سرافراز باش
که فرجام سستی سرافکندگی است
به سختی دهد مرد آزاده تن
که پایان تنپروری بندگی است
دلی بایدت روشن و تندرست
اگر جانْت جویای فرخندگی است
کسی کاو توانا شد و تندرست
خرد را به مغزش فروزندگی است
هنر جوی تا کام یابی و ناز
که جویندگی راه یابندگی است
ز ورزش میاسای و کوشنده باش
که بنیاد گیتی به کوشندگی است
درخشیدنِ این بلند آفتاب
ز بسیار کوشی و گردندگی است
نیاکانْت را ورزش آن مایه داد
که شهنامه زایشان به تابندگی است
تو نیز از نیاکان بیاموز کار
اگر در سرت شور سرزندگی است