مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۲۰

آمد آمد نگار پوشیده

صنم خوش عذار پوشیده

داد از گلستان حسن و جمال

باغ را نوبهار پوشیده

۳

در زمین دل همه عشاق

رسته شد سبزه زار پوشیده

آن دم پرده سوز گرمش را

هر طرف گرمدار پوشیده

همگنان اشک و خون روان کرده

خونشان در تغار پوشیده

۶

بوی آن خون همی‌رسد به دماغ

همچو مشک تتار پوشیده

تا از آن بو برند مشتاقان

سوی آن یار غار پوشیده

شمس تبریز صدقه جانت

بوسه‌ای یا کنار پوشیده