مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸۰

پیش جوش عفو بی‌حد تو شاه

توبه کردن از گناه آمد گناه

بس که گمره را کنی بس جست و جو

گمرهی گشته‌ست فاضلتر ز راه

منطقم را کرد ویران وصف تو

راه گفتن بسته شد مانده‌ست آه

آه دردت را ندارم محرمی

چون علی اه می‌کنم در قعر چاه

چه بجوشد نی بروید از لبش

نی بنالد راز من گردد تباه

بس کن ای نی ز آنک ما نامحرمیم

زان شکر ما را و نی را عذر خواه