شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵۲

درد می‌کش که تا دوا یابی

درد می‌نوش تا صفا یابی

ای که گوئی خدای می‌جویم

بگذر از خود که تا خدا یابی

۳

گر نوایی ز عارفی جویی

بینوا شو که تا نوا یابی

گر گدائی کنی چو درویشان

هر چه خواهی ز پادشا یابی

بزم عشق است و عاشقان سر مست

به ازین مجلسی کجا یابی

۶

از فنا خوش بقا توانی یافت

رو فنا شو که تا بقا یابی

نعمت‌اللّه را اگر جویی

به خرابات رو که تا یابی