شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۵۱

چشم بگشا و جمال او ببین

نور روی او به او نیکو ببین

جام می با یکدگر خوش نوش کن

صورت و معنی این هر دو ببین

جام ما باشد حباب و آب می

سو به سو گردد روان هر سو ببین

صدهزار آئینه دارد یار من

در همه آئینه او یک رو ببین

دامن دلق دو توئی پاره کن

یوسف و پیراهن یک تو ببین

روی او بینم به نور روی او

من چنین می بینم او را تو ببین

سیدم آئینهٔ گیتی نماست

هرچه می خواهی به نور او ببین