جان فدای عشق جانان کردهایم
این عنایت بین که با جان کردهایم
تا نبیند چشم نامحرم رُخش
روی او از غیر پنهان کردهایم
طعنها بر حال مخموران زدیم
آفرین بر جان مستان کردهایم
دُردی دردش فراوان خوردهایم
درد دل را نیک درمان کردهایم
گنج او در کنج ویران یافتیم
لاجرم گنجینه ویران کردهایم
عقل هندو دردسر میداد و ما
خانهاش ترکانه تالان کردهایم
تا مگر آن زلف او آید به دست
مجمع جمعی پریشان کردهایم
مذهب رندان طریق عاشقی است
اختیار راه رندان کردهایم
نعمت الله را به سید خواندهایم
نسبت او را به جانان کردهایم