شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۲

در آینهٔ وجود آدم

دیدیم جمال اسم اعظم

معنی محمدی بدیدیم

در صورت نازنین آدم

دیدیم که اوست غیر او نیست

ور هست خیال اوست آن هم

آدم به وجود اوست موجود

عالم به جمال اوست خرم

ما سایهٔ آفتاب عشقیم

تن جام جم است و جان ما جم

مستیم و خراب در خرابات

با جام شراب عشق همدم

دُردی کش کوی می فروشیم

نی غصهٔ بیش و نی غم کم

ای عقل برو به خیر و خوبی

ای عشق بیا و خیر مقدم

رندیم و حریف نعمت الله

می نعمت و ساقی اوست فافهم