شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷۳

به کام ماست می و جام و جسم و جان هر چار

چه خوش بود که بود یار آن چنان هر چار

حباب و قطره و دریا و موج را دریاب

به عین ما نظری کن یکی است آن هر چار

چهار حرف بگیر و خوشی بگو الله

یگانه باش و یکی را روان بخوان هر چار

حریف سرخوش و ساقی مست و جام شراب

امید هست که باشند جاودان هر چار

چهار طبع مخالف موافقت کردند

ببین مخالفت این مخالفان هر چار

یکی است اول و آخر چو ظاهر و باطن

چهار اسم مسمی یکی بدان هر چار

چهار یار رسولند دوستان خدا

به دوستی یکی دوست دارشان هر چار

چهار مرتبه سید تنزلی فرمود

ترقئی کن و می جو ز عاشقان هر چار