شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵

واحدی در کثیر پیدا شد

احدی لاجرم هویدا شد

جام گیتی نما به ما دادند

صورت و معنئی مهیا شد

نور اول خوشی تجلی کرد

نیک بنگر که عین اشیا شد

بوی یوسف ز مصر عشق آمد

چشم یعقوب عقل بینا شد

هر حبابی که بود ازین دریا

عاقبت باز عین دریا شد

در دو عالم کسی یگانه شود

کز شش و هفت و هشت یکتا شد

سید از ما جدا فتاد ولی

چون ز ما بود باز از ما شد