شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۳

آفتاب رخش جهان بگرفت

مهر رویش جهان جان بگرفت

موج زد بحر عشق و از موجش

آب حیوان جهان روان بگرفت

۳

صورت عشق آشکارا شد

روی معنی از آن نشان بگرفت

آینه چون خیال او بنمود

به خیالش خیال از آن بگرفت

آتش شمع عشق رخسارش

جان پروانهٔ جهان بگرفت

۶

دل ز جان سر به پای عشق افکند

دامن شاه مهربان بگرفت

عین عشق است جان سید از آن

عین او عالم عیان بگرفت