شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

نعمت الله از این و آن بگذشت

وز خیالات انس و جان بگذشت

عمر او بود همچو آب حیات

خوش روان آمد و روان بگذشت

نود و چهار سال عمر وی است

گوئیا آن به یک زمان بگذشت

نوجوانی مجو تو از پیری

فکر دیگر بکن که آن بگذشت

چه کنی نقش با خیال محال

تو بخوابی و کاروان بگذشت

عاقل ار نام و ار نشان جوید

عاشق از نام و از نشان بگذشت

زنده دل باشد آنکه پیش از مرگ

همچو سید از این جهان بگذشت