شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

راه عشاق رو که آن ره ماست

بشنو این قول از حسینی راست

با مخالف روا نشدی به حجاز

به خطا می روی مرو که خطاست

۳

تا خیالش به چشم ما بنشست

از نظر نقش غیر او برخاست

مطربا نغمه ای که ساقی ما

آمد و مجلس خوشی آراست

ما چنین مست و تو چنین مخمور

خود بگو جرم تست یا از ماست

۶

نفسی کز تو فوت شد آن دم

به همه عمر عذر نتوان خواست

نعمت الله به صورتش منگر

معنیش بین که عین نور خداست