حبیبی سیدی یا ذالمعالی
سوالله عند شمسی کالظلالی
خیالی نقش بسته عالمش نام
نمودی در خیالی آن جمالی
و عینی ناظر من کل وجه
و قلبی حاضر فی کل حالی
می صاف است و خوش جامی مصفی
فخذ منی القدح و اشرب زلالی
رایت الله فی مرآت کونی
بعین الله هذا من کمالی
و شمس الروح نور من ظهوری
و بدر الکون عندی کالهلالی
سوی الله چیست ای صوفی صافی
خیالٌ فی خیالٌ فی خیالی
وجودی جز وجود حق مطلق
ظلالٌ فی ظلالٌ فی ظلالی
غلام و بندگی سید ما
کمالٌ فی کمالٌ فی کمالی
چو سید نعمت الله رند و مستی
محالٌ فی محالٌ فی محالی