بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۶

بازم به جنون زد هوس طرح زمینی

کز نام سخن تازه کنم قطعه نگینی

حیرت به دلم ره نگشاید چه خیال است

بوی نگهی برده‌ام از آینه بینی

زین ساز ضعیفی به چه آهنگ خروشم

صور است اگر واکشی از پشه طنینی

ای فقرگزین‌! خرقهٔ صد رنگ مپرداز

حیف‌ست دمد گلبنی از خاک ‌نشینی

در طینت خست نسبان جوهر اخلاق

از تنگی جا در رحمی مرده جنینی

افسوس به دامان هوایت نشکستیم

گردی که زند دست به آرایش چینی

خجلت‌کش نقش قدم آبله‌دارست

در راه تو هر سو عرق آلوده جبینی

بافتنهٔ آن نرگس کافر چه توان کرد

چون سبحه گرفتم به هم آرم دل و دینی

پیش آی که چون شمع نشسته‌ست به راهت

در گردش رنگم نگه بازپسینی

بیدل چو شرر چشم به فرصت نگشودم

تا یک مژه جاروب کشم خانهٔ زینی