خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم
چندانکه فراموش توام یاد تو دارم
این ناله که قد میکشد از سینهٔ تنگم
تصویر نهال ز غم آزاد تو دارم
تمثال گل و رنگ بهارم چه فریبد
من آینهٔ حسن خداداد تو دارم
هرچند به صد رنگ زنم دست تصنع
چون وانگرم خامهٔ بهزاد تو دارم
تا زندهام از جانکنیام نیست رهایی
شیرینی و من خدمت فرهاد تو دارم
گو شیشهٔ امکان شکند سنگ حوادث
من طاقی از ابروی پریزاد تو دارم
پرواز نفس یاد گرفتاری شوق است
این یک دو پر از خانهٔ صیاد تو دارم
چشمت به نگاهی ز جهان منتخبمکرد
تمغای قبول از اثر صاد تو دارم
مطرب چه تراود ز نیبینفس من
هر ناله که من دارم از ارشاد تو دارم
بیدل تو به من هیچ مدارا ننمودی
عمریستکه پاس دل ناشاد تو دارم