مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۵

بیا بیا دلدار من دلدار من

درآ درآ در کار من در کار من

تویی تویی گلزار من گلزار من

بگو بگو اسرار من اسرار من

***

بیا بیا درویش من درویش من

مرو مرو از پیش من از پیش من

تویی تویی هم کیش من هم کیش من

تویی تویی هم خویش من هم خویش من

***

هر جا روم با من روی با من روی

هر منزلی محرم شوی محرم شوی

روز و شبم مونس تویی مونس تویی

دام مرا خوش آهویی خوش آهویی

***

ای شمع من بس روشنی بس روشنی

در خانه‌ام چون روزنی چون روزنی

تیر بلا چون دررسد چون دررسد

هم اسپری هم جوشنی هم جوشنی

***

صبر مرا برهم زدی برهم زدی

عقل مرا رهزن شدی رهزن شدی

دل را کجا پنهان کنم پنهان کنم

در دلبری تو بی‌حدی تو بی‌حدی

***

ای فخر من سلطان من سلطان من

فرمان ده و خاقان من خاقان من

چون سوی من میلی کنی میلی کنی

روشن شود چشمان من چشمان من

***

هر جا توی جنت بود جنت بود

هر جا روی رحمت بود رحمت بود

چون سایه‌ها در چاشتگه در چاشتگه

فتح و ظفر پیشت دود پیشت دود

***

فضل خدا همراه تو همراه تو

امن و امان خرگاه تو خرگاه تو

بخشایش و حفظ خدا حفظ خدا

پیوسته در درگاه تو درگاه تو