رضی‌الدین آرتیمانی » مقطعات و غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۲

هم‌آغوش که شد یارب که امشب

خجالت می‌تراود از نگاهش

ز بوی مشک من مدهوش گشتم

نهادم سر چو اندر خاک راهش