یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
به غیر نقش توام در نظر نمیآید
به غیر نام توام بر زبان نمیگردد
ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست
دلم به این و زبانم به آن نمیگردد
به آستانهٔ او کس نمیگذارد سر
که آستانهٔ او آستان نمیگردد
چنان به گرد سر دوست باز میگردم
که پیل مست به هندوستان نمیگردد
من از کجا و ریا و ردا و سالوسی
تو آن مجو که رضی گرد آن نمیگردد