هیچگه نالهٔ من گوشزد آن مه نیست
وین کمندیست که از بام فلک کوته نیست
آنچنان مست جمال است که شب تا به سحر
میکشد جام و ز کیفیت می آگه نیست
برحذر باش که در چَه نفتد یوسف دل
کاین زمان اهل مدد را گذری بر چَه نیست
هر دم از انجمنی میشنود بوی تو دل
هر نفس گر به دری روی نهد گمره نیست
سعی ما بیاثر از طبعِ وفادشمنِ توست
گر تو دامن نکشی دست کسی کوته نیست
پیش عرفی مده از دست عنان کاین صیاد
خویش ابله بنمودهست ولی ابله نیست