عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲

کسی که بر اثر مدعای خویشتن است

کشیده تیغ ستم در قفای خویشتن است

کسی که مایه ی امکان و شأن مطلب دید

اگر ملول نشیند به جای خویشتن است

چنان ز فیض قناعت به عیش مشغولم

که نفس کام طلب در غذای خویشتن است

هزار معجزه بنمود عشق و عقل جهول

هنوز امت اندیشه های خویشتن است

عدیل فطرت عرفی است همت ساقی

که حاتم دگران و گدای خویشتن است