بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶۱

شیخ تا عزم بر نماز شکست

صد وضو تازه‌ کرد و باز شکست

صوفی افکند بر زمین مسواک

وجد دندان این گراز شکست

شبهه درس تامل من و تست

رنگ تحقیق از امتیاز شکست

عیش سربسته داشت خاموشی

لب‌گشودن طلسم راز شکست

بر زمین تاخت حادثات فلک

به نشیب آمد از فراز شکست

ادب‌آموز بود وضع سپهر

گردن ما خم نیاز شکست

دل خراب اعاده درد است

شیشه را حسرت‌گداز شکست

ناامیدی کلید مطلبهاست

ای بسا در که ‌کرد باز شکست

دستگاه آنقدر نباید چید

آستینی ‌که شد دراز شکست

مطرب این ندامت انجمنیم

نغمهٔ‌ ماست عجز و ساز شکست

بیدل از پیکر خمیده ما

ناتوانی ‌کلاه ناز شکست