کسایی » دیوان اشعار » برف پیری

بنفشه‌زار بپوشید روزگار به برف

درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف

که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال

از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟

از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز

شگرف گشت صبور و صبور گشت شگرف

گذشت دور جوانی و عهدنامهٔ او

سپید شد که نه خطش سیاه ماند، نه حرف

غلاف و طرف رخم مشک بود و غالیه بود

کنون شمامهٔ کافور شد غلاف و طَرف

ایا کسایی! کَن از پای، بند ژرف چنین

که بر طریق تو چاهی است سخت و محکم و ژرف