خشمِ بیش از حد گرفتن وحشت آرد و لطفِ بی وقت هیبت ببرد. نه چندان درشتی کن که از تو سیر گردند و نه چندان نرمی که بر تو دلیر شوند.
دُرشتی و نَرمی به هَم دَر بِه است
چو فاصد که جَراح و مَرهَم نِهْ است
دُرشتی نگیرد خِرَدمَند پیش
نه سُستی که ناقص کُنَد قَدرِ خویش
نه مَر خویشتن را فُزونی نَهد
نه یکباره تَن در مَذلت دَهد
شَبانی با پدر گفت: اِی خِرَدمَند
مَرا تَعلیم دِه پیرانه یک پَند
بگفتا: نیکمَردی کُن نَه چَندان
که گردد خیره گرگِ تیز دَندان