سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۲

یکی را از علما پرسیدند که: یکی با ماهروییست در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب، چنان که عرب گوید: اَلتَّمْرُ یانِعٌ وَ النّٰاطورُ غَیْرُ مانِعٍ؛ هیچ باشد که به قوّتِ پرهیزگاری از او به سلامت بماند؟

گفت: اگر از مهرویان به سلامت بماند از بدگویان نماند.

و اِنْ سَلِمَ اْلإنسانُ مِنْ سُوءِ نَفْسِهِ

فَمِنْ سُوءِ ظَنِّ الْمُدَّعی لَیْسَ یَسْلَمُ

شاید پسِ کار خویشتن بنشستن

لیکن نتوان زبانِ مردم بستن