ملکزادهای گنج فراوان از پدر میراث یافت. دستِ کَرَم برگشاد و دادِ سخاوت بداد و نعمتِ بیدریغ بر سپاه و رعیّت بریخت.
نیاساید مَشام از طبلهٔ عود
بر آتش نِه، که چون عنبر ببوید
بزرگی بایدت بخشندگی کن
که دانه تا نیفشانی نروید
یکی از جُلَسایِ بیتدبیر نصیحتش آغاز کرد که «ملوکِ پیشین مر این نعمت را به سعی اندوختهاند و برای مصلحتی نهاده. دست از این حرکت کوتاه کن که واقعهها در پیش است و دشمنان از پس؛ نباید که وقت حاجت فرومانی.»
اگر گنجی کنی بر عامیان بخش
رسد هر کدخدایی را برنجی
چرا نستانی از هر یک جوی سیم
که گرد آید تو را هر وقت گنجی؟
ملک روی از این سخن به هم آورد و مر او را زجر فرمود و گفت: مرا خداوند، تَعالیٰ مالکِ این مملکت گردانیده است تا بخورم و ببخشم نه پاسبان که نگاه دارم.
قارون هلاک شد که چهل خانه گنج داشت
نوشینروان نمرد که نامِ نکو گذاشت