بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۵

ای جگرها داغدا‌ر شوق پیکان شما

چاک‌های دل نیام تیغ مژگان شما

از شکست‌ِ کارها آشفته‌حالان نسخه‌ای‌ست

دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما

شعله‌ در جانی‌ که‌ خاکِ حسرت‌ دیدار نیست

خاک در چشمی‌ که نتوان بود حیران شما

از هجوم اشک بر مژگان‌ گهرها چیده‌ایم

در تمنای نثار لعل خندان شما

یارب‌ ا‌ین‌ خال است یا جوشِ لطافت‌های‌ حُسن

می‌نماید دانه‌ای سیب زنخدان شما

تا قیامت جوهر و آیینه می‌جوشد به هم

از غبارم پاک نتوان کرد دامان شما

پیکر من از گداز یأس شد آب و هنوز

موج می‌بالد زبان شکر احسان شما

کی بود یارب‌ که در بزم تبسم‌های ناز

چشم زخمم سرمه‌ گیرد از نمکدان شما

یک سرِ مو خالی از پروازِ شوخی نیست‌ حسن

صد نگه خوابیده در تحریک مژگان شما

با شکست زلف نتوان اینقدر پرداختن

رنگ ما هم نسبتی دارد به پیمان شما

کوشش‌ ما پای خواب‌آلودهٔ دامان ماست

جز شما سر بر نیارد از گریبان شما

بیدلِ آشفتهٔ ما بوی جمعیت نبرد

تا به‌ کی در حلقهٔ زلف پریشان شما