ای جگرها داغدار شوق پیکان شما
چاکهای دل نیام تیغ مژگان شما
ازشکستکار هاآشفتهحالان نسخهایست
دفتر آشوب یعنی سنبلستان شما
شعلهدرجانیکهخاک حسرتدیدار نیست
خاک درچشمیکه نتوان بود حیران شما
از هجوم اشک بر مژگانگهرها چیدهایم
در تمنای نثار لعل خندان شما
یارباینخال است یاجوش لطافتهایحسن
مینماید دانهای سیب زنخدان شما
تا قیامت جوهر وآیینه میجوشد به هم
از غبارم پاک نتوان کرد دامان شما
پیکر من ازگداز یأس شد آب و هنوز
موج میبالد زبان شکر احسان شما
کی بود یاربکه در بزم تبسمهای ناز
چشم زخمم سرمهگیرد از نمکدان شما
یکسرموخالی از پروازشوخی نیستحسن
صد نگه خوابیده درتحریک مژگان شما
با شکست زلف نتوان اینقدر پرداختن
رنگ ما هم نسبتی دارد به پیمان شما
کوششما پای خوابآلودة دامان ماست
جز شما سر بر نیارد ازگریبان شما
بیدل آشفتهٔ ما بوی جمعیت نبرد
تا بهکی در حلقهٔ زلف پریشان شما