کسی چه شکر کند دولت تمنا را
به عالمی که تویی ناله میکُشد ما را
ندارد انجمن یأس ما شراب دگر
هم از شکست مگر پُر کنیم مینا را
به عالمی که حلاوت نشانهٔ ننگ است
دونیم چون نشود دل ز غصه خرما را
هنوز ارهٔ دندان موج در نظر است
گهر به دامن راحت چسان کِشد پا را
درشتخو چه خیال است نرمگو باشد؟
شرارخیزی محض است طبعِ خارا را
سلامت آینهٔ اعتبار امکان نیست
شکستهاند به صد موج رنگ دریا را
صفای دل به کدورت مده ز فکر دویی
که عکس، تنگ بر آیینه میکند جا را
برون لفظ محال است جلوهٔ معنی
همان ز کسوتِ اسما طلب مسما را
رسیدهایم ز اسما به فهم معنی خویش
گرفتهایم ز عنقا سراغ عنقا را
هزار معنیِ پیچیده در تغافل توست
به ابروی تو چه نسبت زبان گویا را
سبکروان به هوایت چنان ز خود رفتند
که چون نفس نرساندند بر زمین پا را
همیشه تشنهلب خون ما بوَد بیدل
چو شیشه هر که به دست آورد دل ما را