اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۵ - درین محفل که کار او گذشت از باده و ساقی

درین محفل که کار او گذشت از باده و ساقی

ندیمی کو که در جامش فرو ریزم می باقی

کسی کو زهر شیرین میخورد از جام زرینی

می تلخ از سفال من کجا گیرد به تریاقی

۳

شرار از خاک من خیزد کجا ریزم کرا سوزم

غلط کردی که در جانم فکندی سوز مشتاقی

مکدر کرد مغرب چشمه های علم و عرفان را

جهان را تیره تر سازد چه مشائی چه اشراقی

دل گیتی انا المسموم انا المسموم فریادش

خرد نالان که ما عندی بتریاق و لا راقی

۶

چه ملائی چه درویشی چه سلطانی چه دربانی

فروغ کار می جوید به سالوسی و زراقی

ببازاری که چشم صیرفی شور است و کم نور است

نگینم خوار تر گردد چو افزاید به براقی