ای ممکن دست قدرت بر بساط لامکان
منتهای سدره اول پایهات از نردبان
کرده همچون آستین غنچه و جیب چمن
مجمر خلقت معطر دامن آخر زمان
تکیهگاهت قبه عرشست و مرقد زیر خاک
بر مثال آفتابست این و روشنتر از آن
آفتاب اندر چهارم چرخ میتابد ولی
خلق میبینند کاندر خاک میگردد نهان
گاه بر بالای گردونی و گه در زیر چرخ
آفتاب عالم افروزی و ابرت سایهبان
شمع جمع انبیا چشم و چراغ امتی
ز آن زبانت مظهر آیات نورست و دخان
خاک مسکین از لباس سایهات محروم ماند
خاک باری چیست تا تو سایه اندازی بر آن؟
جای نعلین نبی بر طور در صف نعال
بود چون کار نبوت بد بدست دیگران
باز شد تاج سر عرش و چنین باشد چنین
لاجرم وقتی که پای خواجه باشد در میان
کعبه صورت اگر برخیزد از ناف زمین
بعد از این گردد زمین بر پای همچون آسمان