آن مایی همچو ما دلشاد باش
در گلستان همچو سرو آزاد باش
چون ز شاگردان عشقی ای ظریف
در گشاد دل چو عشق استاد باش
گر غمی آید گلوی او بگیر
داد از او بستان امیر داد باش
جان تو مست است در بزم احد
تن میان خلق گو آحاد باش
گاه با شیرین چو خسرو خوش بخند
گه ز هجرش کوهکن فرهاد باش
گه نشاط انگیز همچون گلشنش
گه چو بلبل نال و خوشفریاد باش
پیش سروش چون خرامد، خاک باش
چون گلش عنبر فشانَد، باد باش
حاصل اینست ای برادر چون فلک
در جهان کهنه نوبنیاد باش
در میان خارها چون خارپشت
سر درون و شادمان و راد باش