سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴

ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت

گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت

ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر

جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت