یار بما نظر نکرد صبر و شکیب را وداع
ناله ما اثر نکرد صبر و شکیب را وداع
یار نظر نمیکند ناله اثر نمیکند
غصه سفر نمیکند صبر و شکیب را وداع
یار زما کرانه کرد شرم و حیا بهانه کرد
صبر مرا روانه کرد صبر و شکیب را وداع
یار بعشق اشاره کرد عشق بناله چاره کرد
جامهٔ صبر پاره کرد صبر و شکیب را وداع
آتش عشق درگرفت ناطقه رخت بر گرفت
عقل ره سفر گرفت صبر و شکیب را وداع
آتش عشق تیز شد جان بره گریز شد
باقی صبر نیز شد صبر و شکیب را وداع
عشق شکیب میبرد جامهٔ صبر میدرد
کس غم ما نمیخورد صبر و شکیب را وداع
فیض ز عشق مست شد مست می الست شد
دین و دلش ز دست شد صبر و شکیب را وداع