آن یکی عیسی مریم را چه گفت
گفت ای طاق ترا خورشید جفت
از چه خود را مینسازی خانهٔ
گفت آخر من نیم دیوانهٔ
هرچه نبود تا ابد همبر مرا
آن کجا هرگز بود در خور مرا
هرچه آن با تو فرو ناید به راه
فرق نبود چه گدا آنجا چه شاه