عطار » مصیبت نامه » بخش سی و سوم » بخش ۶ - الحكایة ‌و التمثیل

بود اندر خدمت سلطان کسی

کرده بود او خدمت سلطان بسی

خواندش یک روز شاه حق شناس

گفت کردی خدمت ما بی قیاس

۳

چون تو حاجتمندی و من پادشاه

هرچه میخواهی ازین حضرت بخواه

گفت چون حاضر بوددربار عام

هم وزیر و هم امیر و هم امام

هم بگرد شاه گرد آید سپاه

هم جهانی خلق پیش آید زراه

۶

بر سر آن جمله خلق بیشمار

پیش خویشم خوان و سر در گوشم آر

یک سخن با من بگو چه کژ چه راست

گر همه دشنام باشد آن رواست

تا درین حضرت بدانندم همه

راز دار شاه خوانندم همه

۹

هرچه زان حضرت رسد چه بد چه نیک

بد نباشد این بنتوان گفت لیک

گرچه زیر پای گردی پست او

یادگاری بایدت از دست او